جدول جو
جدول جو

معنی نقشه بردار - جستجوی لغت در جدول جو

نقشه بردار
نقشه کش. که نقشۀ چیزی یا جائی را بر کاغذ ترسیم کند
لغت نامه دهخدا
نقشه بردار
مسّاحٌ
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به عربی
نقشه بردار
Surveyor
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نقشه بردار
géomètre
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نقشه بردار
topógrafo
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نقشه بردار
geodeta
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به لهستانی
نقشه بردار
геодезист
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به روسی
نقشه بردار
геодезист
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نقشه بردار
landmeter
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به هلندی
نقشه بردار
Landvermesser
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به آلمانی
نقشه بردار
نقشہ نویس
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به اردو
نقشه بردار
นักสำรวจที่ดิน
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به تایلندی
نقشه بردار
מְדַד
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به عبری
نقشه بردار
測量士
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نقشه بردار
测量员
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به چینی
نقشه بردار
mpimaji
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نقشه بردار
측량사
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به کره ای
نقشه بردار
agrimensor
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نقشه بردار
juru ukur
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نقشه بردار
জরিপকারী
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به بنگالی
نقشه بردار
सर्वेक्षक
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به هندی
نقشه بردار
geometra
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نقشه بردار
haritacı
تصویری از نقشه بردار
تصویر نقشه بردار
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گَ)
جنازه کش. که تابوت مرده را بر دوش گیرد و حمل کند:
به یثرب گرم جان ستاند فلک
شود نعش بردار من صد ملک.
ملاطغرا (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رُ طَ خوا / خا)
کسی که نیزه برمی دارد و دارای نیزه است. (ناظم الاطباء). حامل نیزه. که نیزۀ پهلوان را در جنگ حمل کند و هنگام ضرورت به دست او دهد. اسلحه دار. نیزه کش:
چون دهم سان سپاه معنی را
آفتاب است نیزه بردارم.
ملافوقی یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ شَ / شِ بَ)
عمل نقشه بردار. نقشه کشی. رجوع به نقشه بردار شود
لغت نامه دهخدا
معیوب، ناقص
متضاد: درست، سالم، لطمه بردار، صدمه پذیر
متضاد: صدمه ناپذیر، مشکوک، شبهه ناک
فرهنگ واژه مترادف متضاد